عدي بن حاتم(پس حاتم طائي) از شام خدمت پيامبر(ص)
آمد تا مسملان شود. وي چون رئيس قبيله بود، حضرت به او احترام كردند. علاوه بر اين
كه او را در كنار خود نشاندند،موقع نهار نيز به خانه خود بردند. عدي ميگويد:
مسلمان شدنم دو علت داشت: يكي اين كه همراه پيامبر در حال حركت بودم كه پيرزني
رسيد و بيش از يك ساعت پيغمبر معطل كرد، ايشان با تبسم وتسلط، جواب آن پيرزن را
داد، به حدي كه من از آن همه حوصله و صبر خسته شدم، اما آن حضرت با كمال طمانينه و
سعه صدر با پيرزن گفت و گو ميكرد. اين حالت را كه ديدم دريافتم كه آن حالت،عادي
نيست.
جهت ديگر اسلام آوردن من اين بودكه وقتي وارد خانه
پيغمبر شدم. ديدم وضع زندگياش بسيار ساده و بيآلايش است، به حدي كه حصيري هم در
خانه ندارد، فقط يك پوست گوسفند بود كه مرا روي آن نشاند، و خود رسول الله روي خاك
نشست.
آري، با ديدن اين صحنهها زمينه براي مسلمان شدن
عدي مهيا شد و پيغمبر(ص) وقتي اين زمينه را احساس كرد اين جمله معجزهآميز را به
او فرمود:
اي عدي! تو پسر حاتم طائي و مرد با جرأتي هستي.
عشريه و ماليات گرفتن از مردم در دين تو- كه نصراني هستي- حرام است وخودت ميداني
كه به خاطر رياستت ادعا ميكني كه:«من بتپرستم»!
عدي ميگويد: اين مطلب را هيچ كس نميدانست جز
خودم و تا اين جمله را شنيدم مسلمان شدم. اين جا بود كه پيامبر به من فرمودند:عدي!
اوضاع كنوني مسملان و مدينه را در نظر نگير، طولي نميكشد كه اسلام بر ايران، روم،
شام و عراق مسلط شود و مسلمانان سرفراز ميگردند.
شاهد بحث، جمله اول است كه در مورد سعه صدر پيامبر
بود، سعه صدر آن بزرگوار به حدي است كه قرآن منت بر سرش ميگذارد و ميفرمايد:
«الم نشرح لك صدرك»[1]
]اي پيامبر[ آيا براي تو سينهات را
نگشادهايم.
پي نوشت ها:
[1]. انشراح(94)آيه1.